تا اطلاع ثانوی قوطی کنسرو من خالیست

زندگی قوطی کنسروی هم عالمی دارد !

تا اطلاع ثانوی قوطی کنسرو من خالیست

زندگی قوطی کنسروی هم عالمی دارد !

نمی دانم چرا رفتی ...

نمی دانم چرا رفتی؟ 
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم ...
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم ...
و تو در پاسخ " آبی ترین موج تمنای دلم " گفتی :

 دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی !

و من تنها برای دیدن زیبایی , آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
 مهم این بود " آخرین حرفت "
 و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
 حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم 
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی !
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ...
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید ...
نمی دانم چرا ؟

ولی دوباره برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!!
نظرات 1 + ارسال نظر
مستر من چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ http://mrman.blogfa.com

سلام قبلا هم وبلاگتو دیده بودم اینم وبلاگ منه. امیدوارم همیشه موفق باشی و به کسانی که مثل من نیاز به کمک داشتن کمک کنی

قربونت...

سلام.. ممنون
یه سر به وبلاگت هم زدم..وبلاگ قشنگی بود ;)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد